همیشه سکوت به معنای کوتاه آمدن نیست نازنینم.
باید پذیرفت که گاهی سکوت یعنی که بهتر است بگذارم در اندیشه ی خودت بمانی...
یا فعلا وقت پاسخ نیست...
یا...
به هر حال تو پاسخت را خواهی گرفت.
یا از او،
یا از روزگار...![](http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/196.gif)
صدایی در درونم فریاد می زند که:
هست
همین جا...
نزدیک تر از رک گردنت به تو...
تو اما کجایی؟
صدا بی پروا فریاد می زند بر من و من...
می شنوم؟
نمی شنوم؟
...
صدا فریاد می زند بی توقف:
هست...
انگار چاره ی دیگری نیست...
باید خوشبین بود.
نمی دانم چرا یادم افتاد که:
و اگر کرم نبود
زندگی چیزی کم داشت...
به سان یک دختر مغرور او را ندیده گرفتم و احساسش را باور نکردم.
فکر می کردم دروغ می گوید و انگار نمی گفت...
دیشب که دیدمش هفت سال از آخرین دیدارمان می گذشت.
یا از آخرین مشاجره ی همیشگی مان.
هنوز من را به یاد داشت و به قول خودش،
دیگر مهم نیست.
همه چیز تمام شده.
اما من اشتباه نکردم و به دنبال جبران چیزی نیستم.
امروز جای خوبی ایستاده ام.
فقط خواستم بگویم که انگار دروغ نمی گفت.
تمام شد
حالا می توانیم به خانه هایمان برگردیم که اماممان را کشتند
راستی که غریبی آقاجان
و غریبند یارانت
تمام شد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ